داستان سکسی زنم نیلوفر با علیرضا

زنم_نیلوفر_با_علیرضا
سلام به دوستان،داستان من از حوالی غروب یک روز گرم تابستون ، تو اواخر مرداد ماه 92 شروع شد. روزی که من بعد از یک هفته شلوغ کاری ، از فرودگاه به خونه برگشم.توی راه به شوق دیدن نیلوفر ، تا خونه پرواز می کردم . می خواستم کمی غافلگیر بشه برای همین بی خبر اومده بودم . بدون سر وصدا در رو باز کردم و پاورچین رفتم داخل حال .هنوز لبخند رو لبام بود که یهو خشکم زد .در اتاق خواب نیمه باز بود و تخت گوشه اتاق از لای در پیدا بود.یه جوون با بازو ها و پاهای پر مو به پشت خوابیده بود و نیلوفر روی اون خمیده نشسته بود و نرم و آروم بالا و پایین می رفت. خشکم زده بود.زبونم بند اومده اومد ونمیتونستم تکون بخورم از خودم و از نیلوفر شوک زده بودم.نفهمیدم که چکارباید بکنم.احساس کردم دیگه فرقی نمیکنه.اگر داد و بیداد میکردم به همون اندازه که الان درمانده بودم به دردم اضافه می شد.مهم پایان عشق و رابطه بود ولی حس کنجکاوی تلخی هم ایجاد شده بود که چی کسی تونسته راه دومی به قلب نیلوفر باز کنه.
آروم به دیوار تکیه دادم و نشستم. اگر بر میگشتن میتونستن منو ببینن ولی نه برای من مهم بود و نه اونا به چیزی جز مالیدن هم فکر می کردن.ضمن اینکه هوای پذیرایی کم کم تاریک شده بود. ولی نور کوچه از پنجره اتاق خواب فضای عاشقانه اون دو نفر رو به خوبی روشن می کرد. موهای بلند و براق نیلوفر روی صورتش ریخته بود و رونهای سفید و خوش تراشش به موهای شکم جوونک چسبیده بود و سینه های برآمدش ، توی کف دستهای جوونک نرم و ملایم حرکت میکردن . سینه های نیلوفر که با یه قوس ملایم رو به جلو بودن ، با هر بالا و پایین رونها و نیمتنه نیلوفر،توی دستهای سفید اون جوون میرفت و برمیگشت و اون فقط به آرومی با کف دستش اونها رو نوازش میکرد انگار از شکل طبیعی اونها بیشتر خوشش میومد تا اینکه بخواد اونا رو به هم بمالونه . «علیرضا»-اسمش علیرضا بود- . اسمش بصورت خیلی مبهم از دهن نیلوفر بیرون میومد . علیرضا خیلی ملایم کمرش رو بالا و پایین میبرد و موج قشنگی توی رون و سینه های نیلوفر مینداخت و با هر ضربه همزمان آه و اوف میکرد و میگفت : فدای کس تنگت ، فدای سینه های خشگلت و … ولی نیلوفر از زیادی شهوت چشماش بسته بود و فقط جیغ ناله های مبهمی میکرد و گهگهای دستاشو میبرد روی سینه های پر موی علیرضا ، بعد خم میشد و لبای اونو با ولع میخورد و دوباره صاف میشد .کمی به عقب بر میگشت و دوباره صاف میشد .کلفتی کیر علیرضا به اندازه مچ دست نیلوفر بود .وقتی نیلوفر بالا و پایین میشد کمی از کیر علیرضا از کسش بیرون میموند و آب سفیدی از کس نیلوفر روی کیر علیرضا می ریخت و لزج و چسبناک دوباره به کسش بر میگشت . صدای باز و بسته شدن لبه های کسش وقتی کیر کلفت علیرضا توش عقب و جلو میرفت رو توی گوشم حس می کردم . شاید پنج دقیقه میشد که کیر کلفت علیرضا تا تخماش توی کس نیلوفر عقب و جلو میشد که کم کم حرکت جفتشون تند و تند تر شد صدای برخورد کون نیلوفر به رونهای علیرضا و برخورد تخمای آویزون علیرضا به زیر کس نیلوفر بلند تر شد . جیغ های نیلوفر سریعتر شده بود علیرضا سینه های نیلوفرو محکم چنگ میزد و می مالید تا اینکه با چند تا فشار محکم همه آبشو ریخت تو کس نیلوفر.نیلوفر هم که انگار گرمای آب کیر علیرضا تا قلبش رسیده بود جیغ نازکی کشید و بی حال روی علیرضا افتاد.هر دوتا از حال رفته بودن . همونطوری که روی هم بودن نفس نفس میزدن و از هم لب میگرفتن.احساس اضافی بودن می کردم ، آروم بلند شدم و بیصدا زدم بیرون.با یه مغزی که پر بود از فکر وخیال.

نوشته:‌ علی

#پایان

 

بیان دیدگاه